درباره وبلاگ


خیلی خیلی خوش اومدید من این وبلاگو با نظرات شما میچرخونم پس نظر یادتون نره در ضمن با عضویت توی این وبلاگ میتونید از مطالب ویژه ای استفاده کنید ازتون میخوام که عضو وبلاگ من بشید تا خواسته هاتونو برآورده کنم
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 12597
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

همه چیز از همه جا
همه چیز از همه جا




هـــر چـقـــدر هـــم کــه ضـعیـــف بـــاشــی
 
گـــاهــی اوقــــات 
 
مـــی تـــوانـــی تــکیـــــه گـــاه بــاشـی

 



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:24 ::  نويسنده : soheil

اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید، چرت بزنید.

اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید، به پیك نیك بروید.

اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید، به تعطیلات بروید.

اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید، ازدواج كنید.

اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید، ثروت به ارث ببرید.

اگر خوشبختی را برای یک عمر می خواهید، یاد بگیرید كاری را كه انجام می دهید دوست داشته باشید

...:::استیو جابز :::.. 



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:21 ::  نويسنده : soheil

سه چیز مهم !
سه چیز را با احتیاط بردار : قدم, قلم, قسم
سه چیز را پاک نگهدار: جسم, لباس, خیال
از سه چیز خود را نگهدار: افسوس, فریاد, نفرین کردن
سه چیزرا بکار بگیر : عقل, همت, صبر
اما سه چیز را آلوده نکن : قلب, زبان, چشم
سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن: خدا, مرگ, دوست خوب



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:18 ::  نويسنده : soheil

دلت كه گرفته باشد...

شادترین آهنگ ها، برایت روضه خوانی میكنند

شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخَت می كشند

و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست

دلت كه گرفته باشد...

نقض میشود همه ی قانون ها

دل كجـــا... قانون كجـــا

مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ

میگذاری تار شود این خاطره ها

اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد !!

میشود مثل روز ِ اول

میشود خاطره های ناب

زخمها تازه میشود باز ...
.
.
.



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : soheil

خونه ی مادر بزرگه / الان آپارتمانه

خونه ی مادر بزرگه / استخر و لابی داره

خونه ی مادر بزرگه / wifi ی مفتی داره

خونه ی مادر بزرگه / دیش و LNB داره

کنار خونه ی اون / همیشه پارتی برپاست

پارتیهای محله / پر شور و شوق و غوغاست

مادر بزرگه الان / مازراتی سواره

رنگ موهاشم هر روز / جور واجورو باحاله

مادر بزرگه الان / شلوار جین می پوشه

کفش کالج و کیفش / همیشه روبه روشه

مادر بزرگه هرشب / Gem Tv رو میبینه

خرم سلطان و سنبل / لامیارو میبینه

خونه ی مادر بزرگه / هنوز خیلی باحاله

خونه ی مادر بزرگه / حرفای خاصی داره !



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:14 ::  نويسنده : soheil

چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند،

 

اما خدا را نمی شناسند،

 

بواسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند ..



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 16:57 ::  نويسنده : soheil

دیگه مدرسه ها شروع شده ماهم درسامون سنگینه!خب میخوام بدونم شما جزو کدوم دسته این؟(توی نظر بنویسین)

 



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 16:47 ::  نويسنده : soheil

نیکی و بدی

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو “شام آخر” دچار مشکل بزرگی شد: می بایست “نیکی” را به شکل "عیسی” و “بدی” را به شکل “یهودا” یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. او کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانی‌اش را پیدا کند.
 
 
روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.
 
 
سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.
 
 
نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
 
 
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: “من این تابلو را قبلاً دیده ام!” داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!

“می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.”

پائولو کوئیلو

 



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 16:31 ::  نويسنده : soheil

کجای چهار فصل نام تو می گنجد . . .؟

رویش از توست

بهار ، بهانه ، باران هم !

تو ...

فصل پنجم شاعرانه های منی ...!



14 مهر 1392برچسب:, :: 16:17 ::  نويسنده :



یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 16:13 ::  نويسنده : soheil